آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

تولد عزیزکم

تولدت مبارک عزیز مادر. خوبی ؟ خوشی؟ کجاهستی ؟ چه می کنی؟ دیگه خیلی چیزارو میفهمی . تولد رو حالا حس می کنی. اونروز توی مهد یادته چقدر از اینکه توی مهد واست تولد گرفتم خوشحال بودی. اونقدر ذوق داشتی که چندبار خم شدم تا بتونی بوسم کنی وبهم بگی مامان مرسی که واسم تولد گرفتی. دوستت دارم. همین احساس قشنگت تمام خستگیمو گرفت.قدرشناس و مهربون از مربی گلت آرزوجونم متشکرم. سی دی که بهت هدیه دادن عالی بود.  سی دی میشا وکوشا. کلی بازی آموزنده داره. که از مهد میرسی .اونو میذاری و بازی می کنی.  دراستانه سال جدید واست بهترین هارو آرزو می کنم  
20 اسفند 1392

شادی به عمق کودکی

مراسم تولدت در مهد چون همزمان با جشن نوروزتون بود ,قرار براین شد بایه هفته پیشواز رفتن 14 ام یعنی دیروز برگزار بشه. واقعا عالی بود. همه چی بهتر از پیش بینی خودم برگزار شد. اونهمه شور وهیجان کودکی رو تا بحال یه جا اینجور ندیده بودم. زحمت سفارش و خرید کیک با خاله جون نوشین بود که ازهمینجا واسش بهترین ها رو آرزو میکنم وبهش خسته نباشی می گم. وارد کلاست که شدم. همه چی مرتب بود. مربی دوست داشتنیت تمام میز رو آماده کرده بود. بچه ها بهمون خوش آمد گفتن.  همه جا پربود ا زانرژی مثبت کودکی . میشد باهمه وجود شاد ی رو حس کرد. دوستای گلت با هایای قشنگشون و گلبوسه های شیرینشون  همه چی رو واسه یه جشن خوب آماده کرده بودن. یادگاریاش...
15 اسفند 1392

بی بهانه

همینجور , یهویی , بی دلیل دلم گرفت. 17روز دیگه تولد 4سالگیته. بهت قول دادم امسال تولدت رو توی مهد با دوستات بگیرم. البته پیشنهاد ازخودت بود. داشتم فیس بوک رو چرخ م یزدم.چشمم به این عکس افتاد .یهویی دلم ریخت. اولش یه نگا کردم ساده رد شدم. دوباره برگشتم بالاتر. پسربچه باهم حرف میزد. دلم ریخت. چیزی به سال نو نمونده. خیلیا دستاشون خالیه. محروم ازسبدی که حقشون بود و به حقشون نرسوندن ایکاش بهت وعده تولد مهد نداده بودم. دستتو می گرفتم . میرفتیم باهم یه جای خوب مثلا بیمارستان کودکان . کیک تولدتو با نگاه گرم بچه ها اونجا تقسیم می کردیم. دوستای عزیزم امسال که ازمن گذشت. بیاین یه قرا ر بذاریم . شادیهامون رو هرچند کوچیکه با اونی که...
2 اسفند 1392
1